محمدحسین شریفزادگان*
تاریخ افغانستان نشان میدهد این کشور بهعنوان یک منطقه ژئوپلیتیک همواره مورد استفاده قدرتهای بزرگ، شوروی و انگلستان و آمریکا قرار داشته است. هماکنون افغانستان موقعیت اقتصادی بالفعلی ندارد که مورد توجه دیگران قرار گیرد.
گرچه طی ۲۰ سال گذشته آمریکاییها نقشهای از معادن افغانستان تهیه کردند که همه عناصر جدول مندلیف و بزرگترین معدن لیتیوم جهان را دارد که برای طرحهای اتومبیل و تراکهای برقی قرن بیستویکم لازم است و قابلیت بهرهبرداری دارد، ولی نگاه به افغانستان همواره نگاهی ژئوپلیتیک است.
در حال حاضر مهمترین چالش امنیتی جهانی بین چین و آمریکا است که میتواند از نظر جغرافیایی دریای چین باشد؛ ولی راهبرد مهم چین در تاسیس جاده ابریشم از شرق به غرب و سرمایهگذاریهای هنگفت در آن چشمانداز بزرگ هژمونی اقتصادی چین در جهان است که تهدیدکننده رقیب اصلی آن آمریکا است. چین و پاکستان توانستند کمپین استراتژیک و ژئواکونومیک قابل توجهی را ایجاد کنند که راهاندازی مگاپروژههای بندر گوادر پاکستان با بیش از ۴۰میلیارد دلار سرمایهگذاری یکی از نمادهای آن است و تقویتکننده طرح بزرگ سرمایهگذاری اقتصادی وزیربنایی چین دربیش از ۶۰ کشور جهان در دو مسیر «کمربند اقتصادی راه ابریشم» و «راه ابریشم دریایی» (one belt one road) است. از سوی دیگر هند، افغانستان و ایران نیز در یک کمپین قرار دارند که نماد آن سرمایهگذاری هند به میزان بیش از ۲۰میلیارد دلار در چابهار بهعنوان قطب بزرگ بالقوه سرمایهگذاری و حملونقل بینالمللی است. کریدور بینالمللی شمال-جنوب که هند، ایران، افغانستان و ازبکستان از آن بهرهمند میشوند، موجب مزیت رقابتی برای حملونقل کالا از این کشورها توسط بندر چابهار به آسیای مرکزی میشود. متوسط زمانی حمل کانتینرهای باری بین بمبئی و سنپترزبورگ روسیه از طریق کریدور شمال-جنوب نصف میشود. طالبان میتواند به کارآیی این کریدور لطمه بزند و خود را از استفاده از مزیت نسبی آن محروم سازد.
مذاکرات مستقیم طالبان با آمریکا در قطر بدون حضور و اعتنا به دولت ظاهرا قانونی و متمایل به آمریکا، گرچه بهدلیل امکان صلح بین دو نهاد متعارض جمهوری و امارت اسلامی کاملا غیرممکن و ممتنع بود، ولی جاگذاشتن دولت غنی در این مذاکرات و امضای صلحنامه با طالبان بهعنوان معارضان یک دولت به ظاهر قانونی و طرفدار آمریکا نمیتواند اتفاقی و از روی سهو باشد، بلکه میتواند نشانگر یک توافق بینالمللی برای تسلط تدریجی طالبان در افغانستان در راستای مقابله با نبرد پنهان چین و آمریکا و ایجاد مزاحمت در تحقق راه ابریشم و تحریک مسلمانان اویغور غرب چین و همچنین تهدید برای مسلمانان روسیه در آسیای مرکزی و نهایتا ابزاری برای فشار بر ایران در مرزهای شرقی کشور باشد. البته همانطور که مشخص شد بهدلیل پوسیدگی نظام فاسد جمهوری افغانستان و سست بودن «دولتسازی» و«دولت-ملتسازی» در افغانستان ساختار نظامی و حکومتی افغانستان در مقابل دسیسههای عربستان و پاکستان و طالبان یارای مقاومت نداشت و کاری که قرار بود به تدریج انجام شود به یکباره آمریکا و همه جهان را در مقابل کاری انجامشده قرار داد و آمریکا را همانند خروج از ویتنام با بدنامی جهانی مواجه ساخت. این امر نمیتواند از پیچیدگی و توافقات پشت پرده آمریکا در منطقه و باآمیختگی سیاست خروج از منازعات پرخرج و بیهدف در افغانستان و خاورمیانه که در دولتهای اوباما، ترامپ و بایدن بارها مطرح شده بود، بکاهد.
دراین میان پاکستان برنده اصلی واقعه افغانستان و بهدنبال آن آمریکا، عربستان، قطر، امارات و ترکیه هستند و چین نیز بهدلیل تغییر شرایط تهدید در افغانستان به فرصت میتواند خود را تبدیل به برنده ماجرا کند. ولی هنوز بازنده اصلی چین و روسیه تلقی میشوند. البته ایران با هوشمندی ارتباط خود را با طالبان حفظ کرد که میتواند از این تهدید با دیپلماسی فعال و هوشمند تهدیدات را تا حد زیادی به فرصت تبدیل کند. آمریکا بهدلیل شرایط خروج از افغانستان و وقایع جانبی آن در جهان رسوا و بازنده معرفی شد؛ ولی باید در نظر داشت که بازیگر اصلی صحنه خود آمریکا بود و نهایتا نیز با صحنهگردانی توسط پاکستان و عربستان و قطر و امارات برنده خواهد شد. بایدن گفت اگرچه تغییر معادلات قدرت در افغانستان شتابزده انجام شد، ولی اصل سیاست آمریکا برای نقشآفرینی به جای خود وجود دارد و این راهبرد انجام شد و در آینده عمل خواهد کرد.
ما ایرانیها نیز نباید صرفا به خارج شدن آمریکا از افغانستان شادمان و دلخوش باشیم، بلکه باید به سیاستهای اصلی آمریکا در منطقه و نقشه آینده طالبان در منطقه و تهدیدات آن بیندیشیم. آمریکاییها که روی مسائل مختلف فرهنگی و اجتماعی و حقوق بشر ایران حساسیت نشان میدهند از خشونت و حرکات ضدانسانی طالبان و سابقه خشونتبار آن چشم میپوشند؛ زیرا به آن بهعنوان یک وسیله و هدف راهبردی نگاه میکنند تا یک نگاه اصلاحگر برای بهبود دموکراسی وحقوق بشر.
افغانستان با چهره جدید طالبان مواجه است و همواره این سوال مطرح است که آیا طالبان در مدت ۲۰ سال گذشته در برابر تجاربی که با تبادل با محیطهای جدید سیاسی و جهانی داشته تغییر کرده است؟ بهنظر میرسد طالبان با حضور در قطر و نزدیکی با جریان اخوانالمسلمین و اندیشههای سیاسی و اسلامی در ترکیه و قطر و مصر آشنا شده و در تاکتیکهای اجتماعی و سیاسی و سازگاری با محیطهای سیاسی افغانستان تاثیر پذیرفته است؛ ولی در اندیشههای جزمی و برداشت خشونتبار و سلفی از اسلام که خود را به شکل «اسلام طالبانی» نشان میدهد تغییر نکرده یا پایههای ایدئولوژیک (core-value) خود را تغییر نداده، بلکه شیوههای اعمال آن را قدری مدنیتر کرده است. بنابراین طالبان همان طالبان است؛ ولی در آشنایی و استفاده از شیوهها و راهکارهای دیپلماسی تغییر یافته است و اکنون میتواند به عنوان یک جریان روستایی و کوهنشین ۲۰ سال پیش، از روشهای مذاکره و دیپلماسی سود ببرد. همچنین در حوزه نظامی و نبرد نیز با آموزشهای ارتش پاکستان توانسته است از سازماندهی، مدیریت نظامی و امنیتی و استفاده از سلاحهای جدید بهرهمند شود. البته مردم افغانستان هم همان مردم ۲۰ سال پیش نیستند، بلکه تغییراتی در نهادهای اجتماعی و فرهنگی جامعه افغانستان صورت گرفته است. البته با توجه به ساختار جوان جمعیت افغانستان و تعارض خواستهها و تقاضاهای اجتماعی و فرهنگی آنها با ایدههای سلفی و بسته طالبان، کشمکشهای سیاسی و اجتماعی در افغانستان ظهور و بروز خواهد کرد و حتی ممکن است منجر به جنگ داخلی شود و به خشونتها و حتی تروریسم دامن بزند.
در هر صورت بستر وجودی طالبان در شرایط محیطی افغانستان مستعد بروز خشونتگرایی و اقتدارگرایی، سلفیگرایی و کافر دانستن دیگران حتی مسلمانان مخالفشان است و زمینههای این اندیشه و شرایط جغرافیایی و اجتماعی افغانستان میتواند به ظهور گروههایی نظیر القاعده و داعش کمک کند و بار دیگر افغانستان محل بازتولید گروههای تروریستی شود. بنابراین دولت طالبان بهعنوان یک دولت ایدئولوژیک سلفی و خشونت محور در همسایگی ما همواره میتواند تهدیدی برای ایران و چین و روسیه و همه جهان باشد. در این میان البته سیاستهای کشورهای مختلف در مقابل این تهدید مهم است. سیاست چین عمدتا بهدلیل دستورالعمل دن شیائوپینگ برای صبر پنجاهساله چین و فرصت به توسعه اقتصادی بر تهاجم و حمله استوار نیست؛ ولی بر مهار و تغییر شرایط سیاسی قرار دارد. بنابراین چین با نزدیکی به طالبان و ایجاد فرصت سرمایهگذاری در آن کشور میتواند تهدید را به فرصت تبدیل کند. ایران نیز با سیاست درست نزدیکی چندساله با طالبان میتواند تهدیدهای امنیتی و فرهنگی طالبان را بهویژه در رابطه با محدودیت زبان فارسی و ایجاد فشار بر شیعیان و مواد مخدر و تروریست کاهش دهد.
در هر صورت این پرسش مطرح است که با توجه به تغییر در معادلات قدرت افغانستان چه تعاملات امنیتی، سیاسی و اقتصادی شکل خواهد گرفت و نقش ایران در این تعاملات چگونه خواهد بود؟ در عین حال به نظر میرسد، سیاست آمریکا و همپیمانانش با همکاری با عربستان در افغانستان محدود کردن زبان فارسی و جایگزین کردن زبان پشتون، تهدید شیعیان و کاهش ارتباطات اقتصادی و فرهنگی، بروز مشکلات ژئوپلیتیک و امنیتی بین ایران و افغانستان و تحرکات قومی در ایران باشد.
از منظر اقتصادی افغانستان با مشکلات رشد اقتصادی، ناامنی اقتصادی و غذایی مواجه است و طالبان همانطور که نشان داده است یکی از منابع درآمدیاش مبتنی برکشت خشخاش و صادر کردن مواد مخدر بوده است. در این میان نیز چشم به کمکهای قطر، عربستان و امارات و تداوم کمکهای آمریکا و اروپا دارند و بهدلیل سابقه طالبان در شکستن مرزهای حقوق بشر و ناامنی محیطی حداقل تا میانمدت سرمایهگذاران برای استفاده از منابع سرشار معدنی آن کشور رغبتی نشان نخواهند داد. رابطه تجاری ایران و افغانستان بهویژه بهدلیل استفاده از معاملات خارج از تحریم و همچنین امکان استفاده از اسکلههای بندر چابهار بهعنوان تنها بندر برای تبادل و ترانزیت کالا و بازارهای صادراتی آن برای ایران فرصتهای اقتصادی است که میتواند مورد تهدید قرار گیرد. امکان مشارکت ایران در راه جدید ابریشم چین که در توافقات اخیر ایران و چین مطرح شده است نیز میتواند در معرض تهدید جدی باشد. تبادل قاچاق سوخت و ورود مواد مخدر همواره مشکلی است که ایران با افغانستان دارد و پدیده سوختبری یکی از مصادیق آن است. نهایتا «افغانستان فرهنگی» نیز بهعنوان یک راهبرد استراتژیک در افغانستان و با توجه به عمق استراتژیک فرهنگی ایران در حوزه زبان فارسی و فرهنگ تمدن ایرانی «امر ژئوپلیتیک فرهنگی» ما در افغانستان را رقم میزند.
*استاد دانشگاه شهیدبهشتی