به دلیل فشارهای حداکثری آمریکا و برخی متحدان منطقه ای، دو کشور هند و پاکستان؛ علیرغم نیازهای شدید تکمیل و تنوع سبد انرژی، رغبتی به ادامه روند اجرایی نشان ندادند.
دکتر محمدصادق محبی نظر، کارشناس حوزه انرژی در یادداشتی نوشت: خط لوله صلح (Peace Pipeline) به منظور صادرات گاز ایران به هند و پاکستان با هدف حضور استراتژیک انرژی گستر جمهوری اسلامی ایران در شبه قاره هند، از اواخر دهه ۹۰ میلادی مطرح گردید. این خطوط لوله به طول ۲۷۰۰ کیلومتر بوده که ۱۱۰۰ کیلومتر در ایران، ۷۸۰ کیلومتر در پاکستان و ۶۰۰ کیلومتر در هندوستان با هدف صادرات روزانه ۱۵۰ میلیون مترمکعب گاز میدان پارس جنوبی احداث میگردد. عملیات اجرایی در سال ۲۰۰۲ آغاز گردید، اما به دلیل فشارهای حداکثری آمریکا و برخی متحدان منطقه ای، دو کشور هند و پاکستان؛ علیرغم نیازهای شدید تکمیل و تنوع سبد انرژی، رغبتی به ادامه روند اجرایی نشان ندادند. امریکا با هدف کاهش نفوذ و حذف ایران از کوریدور انتقال گاز اوراسیا و فاصه گیری از بازار انرژی Indian Subcontinent، ایده ایجاد و احداث خطوط لوله تاپی (TAPI: Turkmenistan-Afghanistan-Pakistan-India pipeline) توسط شرکت یونوکال (Unocal) و حمایت عربستان سعودی با هدف ترانزیت گازی ترکمنستان-افغانستان-پاکستان-هند را مطرح و میزبانان تاپی در سال ۲۰۱۰ موافقتنامه را مبنی بر عرضه ۱.۲ میلیارد فوت مکعب گاز سالیانه امضاء و در دسامبر ۲۰۱۵ روسای جمهور ترکمنستان (قربان قلی محمداف)، پاکستان (نواز شریف) و افغانستان (اشرف غنی) و نخست وزیر هند عملیات اجرای خط لوله تاپی آغاز گردید. امریکا همواره با طرح مسائلی همچون خشونت گرایی وتروریسم، اختلافات قومی و مذهبی و سایه حضور داعش در شمال افغانستان؛ با اغراق شرایط ژئوپلیتیکی منطقه، سعی در تعلیق این خط لوله داشت. القا و تقویت این تفکر که در این مناطق، گفتمان امنیتی نظامی در اولویت بوده و نمیتوان به فرجام چنین طرحهایی امید بست و کشورهای مسیر خط لوله صلح، فاقد حداقل زمینههای همگرایی و گفتمان مشترک هستند.
اختلافات اسلام آباد و دهلی نو در خصوص منطقه کشمیر، اختلافات افغانستان و پاکستان بر سر ایالت خیبر پختون خاه و مرز دیورند (Durand line) نیز همواره به عنوان چالش در مسیر انتقال گاز به شبه قاره هند مطرح میباشد.
علیرغم همگونی فرهنگی، سیاسی و ایدوئولوژیکی کشورهای میزبان خط لوله صلح، همچنان فقدان مدیریت واحد انرژی در میان مثلث کشورهای ایران، افغانستان و پاکستان، با دسیسههای امریکا و متحدانش، خط لوله صلح همانند سایر خطوط لوله خواهر مانند خط لوله گاز قطر به اروپا، خطوط لوله انرژی میادین شرقی سیبری به چین؛ همچنان بر روی صفحات کاغذی نقشه برجای مانده است.
فاز اولیه خط لوله صلح در داخل کشور تا نقطه مرزی آماده گردیده و دیپلماسی انرژی باید سنگ بعدی بنای خط لوله صلح را در پاکستان گذاشته و اسلام آباد باید در عوامل انگیزشی تکمیل سبد انرژی خود راسختر از گذشته پیشگام گردد. با نگاهی به حضور میدانی قدرتمند و دیپلماسی ارزش محور جمهوری اسلامی در کشورهای سوریه و عراق در دهه گذشته و ایجاد تعاملات ساختار محور در منطقه، حضور ایران را الزامی بر تکمیل این پازل چند تکه نمایان میسازد. تکمیل این پازل، فقط با محوریت ایران امکان پذیر است و خط لوله صلح، علاوه بر انتقال انرژی از ایران به شبه قاره، مرزهای استراتژیک ایران در آسیای میانه را به جنوب شرق پیوند میزند.
با گسترش روند بیداری اسلامی و تغییرات سیاسی امنیتی منطقه و مهمتر از همه خروج امریکا، نقش جمهوری اسلامی ایران به عنوان بازیگر موثر زمینه انتقال انرژی به شبه قاره بیش از پیش نمایان است. دیپلماسی قدرتمند انرژی جمهوری اسلامی میتواند روند همگرایی کشورهای میزبان خطوط لوله انرژی را کامل و هم سویی تجارت و اقتصاد انرژی را با همگرایی منطقهای بهبود و ابعاد سیاسی، دیپلماسی، امنیتی و فرهنگی را در منطقه توسعه دهد. نظر نگارنده بر این است که بدون حضور موثر ایران در این کریدور، سایر خطوط لوله انتقال انرژی فرجامی نخواهد داشت و متاثر از سایه سیاستهای مداخله جویانه ایالات متحده و سایر متحدان منطقه ای، محکوم به تعلیق میباشد؛ لذا حلقه مفقوده مدیریت ترانزیت انرژی، بهره مندی از تدبیر و دیپلماسی میدانی ایران است. امری که علاوه بر حفظ و گسترش منافع مشترک، باعث تنوع بخشی به سبد صادرات انرژی و انحصار بازار صادرات انرژی گردد. نقش استراتژیک و ژئوپلیتیکی ایران، هموار کننده مسیر پر پیچ و تاب خطوط لوله صلح است و در شرایط کنونی، خواستگاه بین المللی انرژی به این کانون هدایت همگرا میشود.