دنیا در قرن بیستم دورانگذاری از اقتصاد دولتی به اقتصاد بازار یا اقتصاد مکانیسم بازار داشته است. در این تغییر یک سلسله عوامل و عملاً بخشهای اقتصاد دولتی که شاکله این اقتصاد بودند مورد ایراد اقتصاددانها و بخش خصوصی و همچنین دولتمردان هوشمند بود که باعث شد اینگذار به وجود بیاید. یکی از این بخشها، دخالت دولت در بازار و در فرایند تغییر و تحولاتی بود که به صورت طبیعی در بازارها شکل میگرفت. مثلاً در نظام تولید یا صادرات و واردات که با دخالت دولتها در این حوزهها بازار از حالت طبیعی خودش خارج میشد.
البته هر چند در کوتاهمدت به نظر میرسید این اقدامات نتایج مثبتی دارند اما در بلندمدت همیشه اقتصاد را به سمت غیررقابتی و منفعلشدن و به سمتی که شاخصهای موردنظر اقتصاد کلان که دولت باید عملاً در مورد آنها به شهروندان خود پاسخگو باشد پیش میبرد. مثلاً نرخ بیکاری و یا نرخ تورم و نرخ رشد اقتصاد در مسیر مثبت خود پیش نمیرفت. بنابراین تصمیم گرفته شد برای بهبود عملکرد خود دولتها و شکوفایی اقتصادها به سمت اقتصاد آزاد پیش برویم. هنگامی که این بحث در کلان پذیرفته میشود، باید در سطح زیرین آن هم پذیرفته شود. یکی از مسائل و نگرانیهای بخش خصوصی هم همیشه سیستم کنترلی و دستوری دولت بر نظام قیمتها بود که دولت میخواهد با دستور قیمتها را تثبیت یا کنترل کند اما در واقع این عرضه و تقاضا هستند که این نظام را باید شکل دهند.
البته امکان دارد در مواقعی در جهت ناکارآمدی نظام توزیع، اختلالاتی در قیمتها به وجود بیاید اما باید مشکل را در همان جایی که وجود دارد برطرف کرد. یعنی مثلاً اگر نظام توزیع ما کند است، باید تدابیری اندیشیده شود که این نظام چابک شود، نه اینکه از طریق کنترل قیمتها اقدام کنیم. چرا که کنترل قیمتها اتفاقاً نظام توزیع را در سیستم منفعل و احتکار فروخواهد برد. ما تجربه این موضوع را در دوران جنگ، قبل از آن، در دهه 50 و قبل از آن هم داشتیم که اخیراً هم این بحث مجدد در حال مطرح شدن است. این درحالیاست که هیچکدام از آن دورهها که این تجربه در آنها وجود داشت، نتیجه مثبتی نداشته است. کنترل قیمتها، کنترل دستوری و بگیروببندها و نتایج آن که بعدها مورد تجزیه و تحلیل دولتمردان قرار میگرفت، آنها مشاهده میکردند که ممکن است در کوتاهمدت قیمتی کنترل شود اما سپس قیمت خودش را به بازار دیکته میکند.
یعنی زمانی که قیمت تمامشده و هزینه افزایش مییابد و چارهای جز این وجود نداشته باشد، کالا از بازار غیررسمی سردرمیآورد و قاچاق جایگزین میشود. یعنی آنوقت پدیدههای یک اقتصاد بیمار جایگزین یک اقتصاد پویا میشود و آن اثرات کوتاهمدت در بلندمدت به بدترین شکل از بین میرود. بنابراین نباید به دنبال کنترل قیمتها باشیم آنهم در مسیری که ما پذیرفتهایم که به سمت اقتصاد بازار برویم. باید این را در نظر داشت که قیمتها سیگنالها و پیامهایی را میدهند که تولید و اشتغال چگونه است و هرجا بخواهیم جلوی این سیگنالها را بگیریم ممکن است دچار آن اثرات منفی مورد اشاره شویم.
با در نظر گرفتن این مباحث، حال در بحث کنترل قیمتها و یا دخالت دستوری در مکانیسم عرضه و تقاضا ما میتوانیم طیفی داشته باشیم که از بد به سمت بدتر حرکت کند. یعنی افرادی وارد این حوزه شوند که آشنا به سازوکار بازار باشند و یا اینکه نه، افرادی وارد این حوزه شوند که با برخوردهای امنیتی، نظامی و برخوردهای خیلی شدید این کنترل را انجام دهند؟ طبیعی است که در این طیف هم اگر قرار است انتخابی صورت بگیرد، باید انتخاب بهگونهای باشد که از افرادی استفاده کنیم که آشنا به اقتصاد و بازار باشند و فراز و نشیب و بالا و پایین رفتن قیمتها را بتوانند شناسایی کنند. تغییر قیمتها را از اینکه به صورت طبیعی است یا نه، بتوانند تمییز دهند که طبیعی است این کار را کسی میتواند انجام دهد که حداقل مقداری با تجارت و خرید و فروش و اقتصاد آشنا باشد. اگر کسانی وارد این حرکت شوند که با این حوزه آشنایی ندارند، قطعاً تبعات آن بدتر از آن چیزی خواهد بود که اشاره شد.
منبع: خبر آنلاین
تاریخ: 01/09/1389
زمینه: سایر...
ارائه دهنده: پدرام سلطانی