رضا مدیرقمی تحریریه دنیای انرژی
طی چند سال گذشته محمد بن سلمان (موسوم به MBS) ولیعهد سعودی، عربستان را در مسیر جدیدی قرار داد و در صدد برآمد سهام آرامکو را وارد بورس های بین المللی نماید تا بر اساس آن استارت یک برنامه عظیم رفرم اقتصادی در عربستان را کلید بزند. قبل از آن ولیعهد جوان به منظور اثبات نفوذ و رهبری کشورش در منطقه، عربستان را وارد یک دور باطل جنگ نیابتی در سوریه کرد تا مانع گسترش نفوذ ایران شود، وارد جنگی تمام عیار با یمن شد و همسایه سنتی خود قطر را با تحریم همه جانبه مواجه ساخت تا رهبری عربستان را بپذیرد. همه این تحولات به بن بست رسیده و حالا عربستان در حال عقب گرد است که از جمله آنها عقب گرد در رهبری اوپک می باشد، چرا که عربستان فقط می تواند با کاهش های یک جانبه بیشتر از سوی خود رهبری در اوپک را حفظ کند. خود سازمان اوپک هم روزگار خوشی ندارد و حتی با تغییر عنوان به «اوپک پلاس» و کمک روسیه و برخی تولیدکنندگان غیر اوپک نیز قادر نیست امید به افزایش قیمت ها را در بازار جهانی نفت زنده نگه دارد. با این مقدمات ناظران می خواهند بدانند تحولات یکی دوسال آینده عربستان به کجا می انجامد. عقبنشینی عربستان در این صحنهها عمدتاً معلول جاهطلبی و زیادهخواهی بیشازحد ولیعهد جوان است. در مورد سهام آرامکو، تمایل به خرید آن از سوی سرمایهداران بینالمللی بسیار کم بود و سعودیها مجبور شدند عرضه پذیرهنویسی سهام (IPO) آن را به بورس داخلی خود محدود کنند و مقدار آن را نیز از 5 درصد کل سهام آرامکو به 5/1 درصد تقلیل دهند و در این تاریخ هنوز معلوم نیست چه زمانی خواهند توانست سهام آرامکو را وارد بورسهای بینالمللی کنند. طبیعی است که هر دو این عوامل بهشدت منابع اقتصادی اصلاحات موردنظر ولیعهد را محدود خواهد کرد.
در مورد یمن که سعودیها میخواستند تکلیف را با اقدامات نظامی قاطع (تخریب و جنایات فجیع) یکسره کنند، حکام سعودی مجبور شدهاند با حوثیها مذاکره کنند. در خصوص قطر هم که سعودیها فهرست بلند بالایی از شرط و شروط برای این امیرنشین قائل شدند تا تحریم آنها را بردارند، پس از تسلیم نشدن قطر و عدم همراهی جامعه جهانی با خواستههای سعودی، عربستان مجبور شد کوتاه بیاید، ولی گزارشها حاکی از آن است که قطریها قبول نمیکنند. در مورد رقابت با ایران شاهد بودیم که عربستان مخاصمات سوریه را تا سطح یک جنگ سرد و نیابتی ارتقاء داد و پس از شرکت نسبی در قضیه سوریه و ناتوانی از برکناری بشار اسد، درصدد برآمد که به کمک اسرائیل و آمریکا ایران را از سر راه بردارد. در اوج این چالشها، قضیه حمله به پالایشگاهها و تأسیسات آرامکو پیش آمد که هنوز هم عربستان نتوانسته است تبعات سیاسی- نظامی این ضربه سهمگین را هضم کند. درصورتیکه به این فهرست، قتل و مثله کردن خبرنگار و مخالف سعودی جمال خاشقچی توسط عمال ولیعهد را اضافه نماییم که موجبات بطلان تلاشهای چندساله بن سلمان برای ایجاد تصویری پیشرو و مدرن از خود و عربستان در افکار عمومی جهانی بود را فراهم کرد، لیست ناکامیهای عربستان تحت حکومت ولیعهد خام و جوان سعودی کامل میگردد.
علل و عوامل عقبگرد عربستان
سؤال اساسی این است که چرا عربستان مجبور به عقبنشینی شده است؟
در بعضی موارد ذکرشده هزینه ادامه مسیر برای سعودیها خیلی زیاد شد. مثلاً در مورد قطر، ظرف مدت کوتاهی این امیرنشین توانست خودش را با فشارها تطبیق دهد، درحالیکه خود تحریم کنندگان یعنی سعودی و متحدین آنها یعنی مصر، امارات و بحرین از این بابت صدمه بیشتری دیدند. علاوه بر آن درنتیجه تحریم، قطر بیشتر به سمت ایران گرایش یافت که سعودیها هرگز چنین پیامدی را مطلوب ارزیابی نمیکردند. در مورد یمن، هزینههای مادی و سیاسی قضیه قابلاستمرار نبود. در خصوص جذب سرمایهگذاران بینالمللی برای پذیرهنویسی آرامکو، در عمل ثابت شد که موانع گره زدن فضای کسبوکار و سرمایهگذاری در عربستان با بازارهای توسعهیافته بینالمللی بسیار جدیتر از آن است که تصور میشد. مهمترین مانع آن بود که سرمایهگذاران بینالمللی باور ندارند که عربستان مقصدی باثبات و ارزشمند برای سرمایههای کلان آنها محسوب میشود. یکی از مهمترین دلایل این بدبینی، حبس کردن تعداد قابلتوجهی از شاهزادهها و ثروتمندان سعودی در هتل مجلل ریتز – کارلتون ریاض در سال 2017 و اخاذی حدود 100 میلیارد دلاری از آنها برای جبران کسر بودجه عربستان بود که در رسانهها به حادثه «قفس طلایی» مشهور شده است. در کشوری که به سهولت و بدون مراحل قانونی و قضایی بتوان این تعداد افراد متنفذ و صاحب اسمورسم را محبوس و از آنها باجگیری کرد، آیا سرمایههای قانونمند کشورهای سرمایهداری و حتی کشورهای غیر سرمایهداری جرأت ورود میکنند؟ مسلماً پاسخ به این سؤال منفی است و این امر یکی از دلایل عدم جذابیت سهام آرامکو برای سرمایهگذاران آمریکایی و اروپایی و حتی چینی و روسی بوده است. مشکل دیگر عدم اقبال سرمایههای بینالمللی به سهام آرامکو، مسئله «حکم رانی شرکتی» (Corporate Governance) است. فرایند معمول برای راهبری شرکتهای سهمی عام در کشورهای سرمایهداری عموماً شفاف و شناختهشده است و از مسیر قانونی همراه با ارائه اطلاعات فراگیر، شفاف، مجمع عمومی، هیئتمدیره و شایستهسالاری منابع انسانی میگذرد و دخالت و نفوذ دولتها، لابیها و افراد ذینفع در آن شدیداً تقبیح میشود. در مورد آرامکو، هرچند که سیستم اجرایی مدیریت آن حاکی از الگوبرداری از مدیریت شرکتهای بزرگ نفتی آمریکایی بهویژه ExxonMobil است که آن را بهصورت یکی از بزرگترین شرکتهای کارآمد، سود ده و شایستهسالار معرفی کرده است، لیکن همه اینها در موقعیتی بوده که سهام شرکت بهطور کامل در اختیار دولت عربستان بوده و تازه در همین دوران نیز مدیران اصلی آرامکو و ازجمله مدیرعامل آن به سهولت از سوی دولت سعودی جابجا شدهاند؛ بنابراین طبیعی است که هنوز سرمایهگذاران بزرگ خارجی که نحوه حکمرانی شرکتی برای ارزیابی آنها بسیار مهم است، قادر نیستند لابیرنت قدرت خاندان سعودی و دخالت های آنها در فرایند تصمیمگیریهای آرامکو را نادیده بگیرند و نسبت به عملکرد صحیح آنها تردید دارند.
عامل دیگری که برآوردهای عربستان را دچار اشتباه کرده، عقبنشینی آمریکا از تعهدات سیاسی نظامی بینالمللی خود ازجمله در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس بوده است. تا قبل از دوره ترامپ آمریکا نوعی ضمانت سیاسی نظامی برای سرمایهگذاریهای خارج از آمریکا بهویژه در حوزههای نفتی خاورمیانه و خلیجفارس قائل بود که در حال عقبنشینی از آنهاست و شاهد زنده این قضیه هم واکنش ضعیف آمریکا به حادثه حمله به تأسیسات آرامکو است که بیشتر منابع انتظار داشتند آمریکا ایران را از این بابت تنبیه کند ولی ترامپ با اماواگر قضیه را به آینده موکول کرد.
عامل سومی که محاسبات سعودیها را دچار اختلال کرد، افول موقعیت استراتژیک نفت در معادلات سیاسی تجاری جهان است. درواقع سال 2019 میلادی و حادثه حمله به تأسیسات نفتی آرامکو که برخلاف سنت چهل پنجاهساله، آثار محدودی برای بازار بینالمللی نفت و قیمتهای جهانی نفت خام در پی داشت، نقطه عطفی است که پایان عصر استراتژیک صنعت نفت و گاز را اعلام کرد. برای درک بهتر این تحول اساسی، به یاد بیاوریم که در دهه 1970 میلادی در جریان جنگ اعراب و اسرائیل تحریم معدودی از کشورهای عرب تولیدکننده نفت علیه مصرفکنندگان غربی سبب گردید قیمت نفت در بازارهای جهانی سه برابر شود که از آن بهعنوان شوک اول نفتی یاد میشود و طی یکی دو دهه بعدازآن نیز همواره حوادث سیاسی و نظامی بالقوه و بالفعل خاورمیانه آثار قابلتوجهی بر سطح قیمت نفت در بازارهای جهانی داشته است.
ولی علیرغم میل کشورهای نفتی خاورمیانه و در رأس آنها عربستان و نیز شرکتهای بزرگ نفتی آمریکا و اروپا، چند سالی است که «عصر انتقال انرژی» (Energy Transition) شروعشده و طی سه یا چهار دهه آینده دوران تسلط سوختهای فسیلی بر اقتصاد جهان را به نحو چشمگیری دگرگون خواهد کرد. ویژگی این دوران آن است که بهتدریج از مصرف زغالسنگ و نفت کاسته خواهد شد و سهم انرژیهای تجدید پذیر ازجمله انرژی باد، خورشید، امواج دریا و هیدروژن افزایش خواهد یافت. برخی معتقدند در این فرایند انتقال، گاز طبیعی بهعنوان «سوخت پل» عمل خواهد کرد بهطوریکه تقاضای زغالسنگ به گاز منتقل خواهد شد و سپس خود گاز نیز که از سوختهای فسیلی است، از دور خارج خواهد شد. ولی در این مورد اتفاقنظر وجود ندارد و برخی محافل رادیکال زیستمحیطی با افزایش مصرف گاز نیز مخالفت دارند و از دور خارج کردن هرچه سریعتر آن را نیز دنبال میکنند.
عامل چهارمی که با موضوع قبلی ارتباط تنگاتنگ دارد و محاسبات سعودیها را دچار اشتباه کرد، نضج گرفتن تلاش فعالان زیستمحیطی و تغییر اقلیم علیه سوختهای فسیلی است که آینده بلندمدت تقاضا برای نفت را با ابهام و نا اطمینانی مواجه ساخته است. لازم به یادآوری است که طی چند دهه گذشته موقعیت ژئوپلیتیک نفت و عرضه آن پیوندی ناگسستنی با موضوع محیطزیست و تغییر اقلیم پیداکرده است. به بیان بهتر کشورهای صنعتی (عمدتاً اروپاییها و ژاپن) «مصلحت» دیدهاند از نمد گرمایش زمین و تغییر اقلیم کلاهی هم برای عدم امنیت خود به دسترسی به نفت و گاز تهیه نمایند. بر این اساس در ادبیات انرژی دو سه دهه گذشته، مبارزه با تغییر آبوهوا و تأمین امنیت انرژی (دسترسی امن و ارزان به نفت و گاز) لازم و ملزوم هم شناختهشدهاند.
اینک پس از سه یا چهار دهه تلاش همهجانبه، کشورهای صنعتی بهویژه آمریکا کیمیای «امنیت انرژی» را به چنگ آوردهاند، پشت به قول خودشان «کارتل» اوپک و آرامکو و بقیه شرکتهای انحصارگر را به خاک مالیدهاند و حتی وابستگی اروپا به گاز روسیه را بهصورت معادلهای برعکس درآوردهاند بهطوریکه نگرانی روسیه از تقاضا برای گازش بیشتر از نگرانی کشورهای اروپایی از قطع عرضه آن است.
با توجه به این موضوع یعنی تأمین امنیت عرضه برای مصرفکنندگان غربی است که در حال حاضر شاهد هستیم اتحاد بین «امنیت گرایان» با «اقلیم گرایان» بهویژه در آمریکا سست شده که شرح مفصلی دارد که در حوصله این مقاله نمیباشد. ولی ماحصل همه این تلاشها به تضعیف موقعیت آینده نفت خواهد انجامید و سلطان این عرصه یعنی عربستان و آرامکو دیگر مانند گذشته طرف توجه راهبردی و سرمایههای بینالمللی نخواهد بود.