نادی
صبوری دنیای انرژی
آندری کورتونوف، دانشمند علوم سیاسی و مدیرکل
شورای امور بین الملل روسیه، جنگ میان روسیه و اوکراین را درگیری بین جوامع و ارتشها
میداند. وی در مطلبی که در اکونومیست منتشر شده است مینویسد : رویارویی نظامی
بین اوکراین و روسیه، درگیریای قومی نیست،اوکراینیها و روسهای قومی در هر دو
طرف خط مقدم میجنگند و بر خلاف بسیاری از اظهارات مسکو، ناسیونالیسم رادیکال
انگیزه اصلی مقاومت اوکراین نیست. اختلاف بر سر مذهب هم نیست. روسیه و اوکراین هر
دو اساسا کشورهای سکولار هستند و رنسانس مذهبی اخیر، در این دو کشور عمیق نیست.
از نظر من دعوای اصلی بر سر قلمرو نیز نیست (اگرچه اختلاف نظر در این مورد مانع
بزرگی برای دستیابی به یک راه حل صلح آمیز بوده است) . این کشمکش مربوط به برخورد بین شیوه های بسیار متفاوت
سازماندهی زندگی اجتماعی و سیاسی در داخل دو کشور است که زمانی با هم بخش بزرگی از
خاک شوروی را تشکیل میدادند. دیگر ریشه این کشمکش به تقابل فکری و معنوی بین دو
طرز فکر برمیگردد: دو دیدگاه در مورد نظام بینالمللی مدرن و به طور وسیع در مورد
کل جهان. دو برداشت متضاد از اینکه چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست است، چه
چیزی عادلانه است و چه چیزی نیست، چه چیزی مشروع است و چه چیزی نامشروع است و
رهبری ملی باید شامل چه چیزی باشد. استدلال
اینکه اوکراین از قبل به عنوان مدلی از لیبرال دموکراسی به سبک غربی ظاهر شده است،
آسان نیست. اما این کشور به طور مداوم در این مسیر حرکت میکند، آرام، ناسازگار و
با عقب نشینیهای قابل درک و تعلل اجتنابناپذیر. روسیه، به نوبه خود، یک دولت
اقتدارگرای کلاسیک آسیایی یا اروپایی نیست، اما حداقل در 20 سال گذشته از مدل
لیبرال دمکراتیک دور شده است. جامعه اوکراین به طور کلی از پایین به بالا
سازماندهی شده است، در حالی که جامعه روسیه یک فرآیند از بالا به پایین را در هسته
خود دارد. برای مثال، از زمان استقلال در سال 1991، اوکراین شش رئیس جمهور را انتخاب
کرده است. هر کدام پس از رقابتهای شدید (و گاه بسیار دراماتیک) قدرت را به دست
آوردهاند. در همان دوره روسیه تنها توسط سه رئیس دولت اداره می شد، هر رهبر جدید
با دقت انتخاب میشد و توسط سلف خود مورد حمایت قرار میگرفت. مورخان، انسانشناسان فرهنگی و جامعهشناسان دلایل این واگرایی
قابل توجه در جوامع روسیه و اوکراین را
مورد بحث قرار دادهاند. با این حال، مهمترین چیز
این است که این ناسازگاری اساسیِ دو مدل سازمان اجتماعی، نه تنها منجر به یک
رویارویی نظامی برادرکشی وحشتناک در مرکز اروپا شده است، بلکه نحوه عملکرد هر یک
از طرفین در مناقشه را نیز دیکته میکند. از پرسنل گرفته تا تبلیغات و از استراتژی
گرفته تا دولت داری، دو مدل رقیب پس از شوروی در حال آزمایش هستند. این نتیجه عواقبی
خواهد داشت که بسیار فراتر از اروپا خواهد بود.
در کیِف آنها می توانند استدلال کنند که شرایط
برخورد منصفانه نیست. روسیه بزرگتر، ثروتمندتر و از نظر نظامی قدرتمندتر از
اوکراین است. از سوی دیگر، اوکراین از همدردی بین المللی و کمک های دفاعی،
اقتصادی، بشردوستانه و اطلاعاتی تقریباً نامحدود غرب برخوردار است. روسیه تنها میتواند
به خود تکیه کند و در معرض فشار فزاینده تحریم های دردناک قرار دارد. بسیاری از کارشناسان روسی عادت دارند بگویند که ارتش عظیم غربی و
حمایتهای دیگر، تنها دلیلی است که اوکراین هنوز فروپاشی یا تسلیم نشده است. اما
این روایت، منابع انگیزه اوکراین را توضیح نمیدهد. افغانستان را در نظر بگیرید،
جایی که تمام حمایتهای نظامی درازمدت آمریکا و شرکای آن نتوانست از تهاجم غیرقابل
توقف طالبان در سال گذشته جلوگیری کند. اگرچه نمیتوان این دو درگیری را مستقیماً
با هم مقایسه کرد، اما واقعیت روشن به نظر میرسد: در حالی که افغانها در سال
2021 دیگر انگیزه جنگیدن برای کشور و ارزشهای خود را نداشتند، اوکراینیها در سال
2022 به وضوح این انگیزه را دارند.
·
تقابل
مسکو-کیف و درک جهانی از مدرنیته
خطرات
درگیری در روسیه و اوکراین به شدت می تواند بالاتر باشد. این در مورد آینده سیستم
بینالمللی و در مورد آینده نظم جهانی است. مهمتر از همه، این در مورد درک ما از
خود مدرنیته و در نتیجه، در مورد مدلهای ترجیحی ما از توسعه اجتماعی و سیاسی است.
سه سناریو برای چگونگی پایان جنگ وجود دارد و هر کدام پیامدهای ژئوپلیتیکی عظیمی
خواهند داشت. اگر قرار باشدکرملین قاطعانه در این بنبست حماسی شکست بخورد،
احتمالاً شاهد ظهور دوباره لحظه تکقطبی خواهیم بود . چارلز کراتامر در مقاله
مشهوری، شرایط پس از فروپاشی شوروی را «لحظه تکقطبی» نامید، علیرغم مخالفت پکن
با این جریان. اگرچه اوکراین ممکن است برای آقای پوتین یک کار ناتمام باشد، اما
وضعیت روسیه برای بسیاری در غرب خود یک کار ناتمام است. پیروزی اوکراین ممکن است
به یک روسیه رام شده و اهلی منجر شود و روسیه آرام به غرب این امکان را میدهد که راحتتر با چین کنار
بیاید، چینی که تنها مانع بزرگ در برابر هژمونی لیبرال و «پایان تاریخ» مورد
انتظار است. اگر درگیری منجر به حل و فصل ناقص اما قابل قبول متقابل
شود، نتیجه نهایی برخوردِ بین مدل های روسی و اوکراینی به تعویق خواهد افتاد.
رقابت شدید بین دو مدل سازماندهی اجتماعی ادامه خواهد داشت، اما امیدوارم در حالتی
کمتر وحشیانه این اتفاق بیفتد . مصالحهای نه چندان عالی بین غرب و روسیه ممکن است
سازش مهمتر و اساسیتری بین غرب و چین را
به دنبال داشته باشد. اگر توافق با پوتین امکان پذیر باشد، در ادامه توافق با شی
جین پینگ منطقی خواهد بود. با این حال، نزدیک شدن چین و غرب، نیازمند زمان، انرژی
و انعطاف سیاسی بیشتر غرب است. این امر منجر به اصلاح نظم جهانی، با تغییرات عمده
در سیستم سازمان ملل، هنجارهای قدیمی حقوق عمومی بین المللی و بازسنجی در صندوق
بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی و سایر نهادها خواهد شد. اگر توافقی در مورد اوکراین وجود نداشته باشد
و درگیری از طریق چرخههای آتشبس متزلزل و به دنبال آن دورهای جدید تشدید ادامه
یابد، انتظار فروپاشی در نهادهای جهانی و منطقهای را خواهیم داشت. نهادهای بینالمللی
ناکارآمد ممکن است در بحبوحه مسابقه تسلیحاتی، گسترش سلاحهای هستهای و افزایش
درگیریهای منطقهای سقوط کنند. چنین تغییری تنها منجر به هرج و مرج بیشتر در سال
های آینده خواهد شد.
ارزیابی احتمال هر یک از سه سناریو بسیار دشوار است -
متغیرهای مستقل بیش از حد میتوانند بر نتیجهی درگیری تأثیر بگذارند. من سناریوی اصلاحات را که در آن
توافقی برای پایان جنگ انجام شود بهترین گزینه از بین همه میدانم. بقیه یا خیلی
سریع تغییرات را ایجاد میکنند، یا تغییرات بسیار مهم و مورد نیاز را مسدود میکنند.
در هر دو مورد، خطرات سیاسی چند برابر خواهد شد. اگر درگیری باعث یک انتقال
تدریجی، منظم و بدون خشونت شود که در آن نظم جهانی پایدارتر شود، به این معنی است
که بشریت اجازه نداده فداکاری های اوکراین به هدر برود.