در ارتباط با پارس جنوبی پیشتر از خامه این قلم بارها و بارها این سؤال چکیده است که در شرایطی که بیش از 60 درصد میدان در دست قطر است و تنها 40 درصد در دست ایران و همچنین توسعه در قطر بیش از یک دهه پیش از ایران آغاز شده است، چگونه میشود که تولید ما با قطر برابر شده و حتی گاهی از آن سبقت بگیرد؟ در میان صدای دست و کف و هورای کارشناسان بارها و بارها این سؤال را پرسیدهاند که با وجود تکنولوژی روز در قطر، سرمایهگذاری خارجی و ثروت بیحدوحصر آن کشور و امکان همکاری با هر شرکت ریز و درشت بینالمللی، اگر داستان توسعه یک میدان گاز میعانی یک مسابقه عبور از خط پایان بود، چرا قطر پیشترها تمام میدان خود را توسعه نداد؟ و چرا تولید خود را به دو برابر ایران افزایش نداد؟ نکند گمان عمومی بر این است که در قطر مدیران و تصمیمگیران در جریان نیستند و تنها مدیران ما از چندوچون توسعه آگاه هستند؟ این سؤال هرگز پاسخ داده نشد اما اصل داستان این است که گاز و توسعه پارس جنوبی فرصتی بود برای ملت ایران که با تصمیمات نامناسب، چه در تعیین الگوی مصرف آن و چه در الگوی توسعه آن، در حال هدررفت است و آنچه به چشم میآید تنها کار روزگذران و بدون نگاهی بلندمدت برای آینده است. گشودن این گفتار نه به قصد کمرنگکردن تلاش متخصصان و تلاشگران در حوزه گاز از شرکت ملی گاز تا شرکت نفت و گاز و پارس و منطقه ویژه و تمامی شرکتهای خصوصی و نیمهدولتی ریز و درشت در آن است، بلکه نگاهی موشکافانه به بخشی از مدیریت است که طی چند دهه مغلوب تفکر عوامفریبانه و پرسروصدا شد و آینده چندین نسل را به باد فنا داد. در ابتدای سخن باید این نکته ذکر شود که بزرگترین ضربه به آینده گازی ایران با اجرای طرح گازکشی خانگی و نهضت متانولسازی، فولاد پایه گازی، سیمان با انرژی گاز و امثال آن زده شد که در این مجال قصد بازکردن این کتاب نیست و بناست تنها به جزئیات بالادستی توسعه پرداخته شود، اما درخصوص بهرهبرداری بهینه از یک میدان گاز میعانی بیان این نکته ضروری است که به همراه گاز خشک تولیدی مایع بسیار گرانقیمتی به نام میعانات گازی از دل زمین به بیرون میجوشد. این مایع که در بیشتر اوقات به دلیل فشار بالا با گاز همراه است و در اصطلاح به آن گاز تر میگویند، در سطح و پس از عبور از جداکننده سر سکو و بر اثر افت فشار از گاز خارج شده و به صورت مایع شیریرنگ رخ مینماید. اگر فشار گاز بالا باشد، گاز باقیمانده به راحتی مسافت سکو تا پالایشگاه خشکی را که در ایران از پارس جنوبی تا عسلو است، میپیماید و در خشکی مجدد با عبور از جداکننده باقی میعانات از گاز خارج میشود. اگر فشار کاهش یابد، بخشی از میعانات در دل زمین جدا میشود و راه عبور گاز و میعانات را میبندد و باعث کاهش شدید تولید میشود؛ همچنین بخش دیگری پس از عبور از جداکننده سر سکو در درون لوله به دلیلی افت فشار جدا میشود و در درون لوله به مرور به دلیل تجمع مایعات راه عبور گاز به ساحل را مسدود میکند. حالا این روزها وزارت نفت با تبلیغات بسیار زیاد خبر از حل مشکل پارس جنوبی میدهد. در این تبلیغات مرتب بحث فشارافزایی به میان کشیده میشود. سؤال اول منظور از فشارافزایی چیست؟ آیا منظور نصب سکو بزرگ و کمپرسور برای افزایش فشار به درون لوله و انتقال گاز به ساحل است؟ این خوب است اما برای افت فشار داخل مخزن چه میکنند؟ نکته اساسی کاهش تراوش سیالات از سنگ به درون حفره چاه است که به نظر میرسد هیچکس حتی به آن فکر نکرده است. سؤال دوم، فرض کنیم با حفر چاههای میانفازی تعداد چاهها را بیشتر کردند و برای چند سال کاهش تولید به علت کاهش افت فشار را جبران کردند؟ چقدر این روش میتواند بپاید؟ سه سال؟ پنج سال؟ بعد از آن چه؟ در امضای این قرارداد بحث عدد و رقم هم شده است. عددی که با اجرای پروژه به کشور نفع میرسد؟ این عدد چگونه محاسبه شده است؟ مگر قرار است ضریب بازیافت افزایش یابد؟ بر فرض محال که ضریب بازیافت افزایش مییافت، چگونه محاسبه شده است؟ با کدام مدل؟ واقعیت این است که اینهمه گسست و شلختگی فنی بیشتر از آنکه کارشناسان اگاه را برآشفته کند باعث رنج و غم بدنه فنی است. خلافگویی در تمامی آمار و ارقام و اقدامات سرسری و دمدستی تا کی؟ آقایان اگر روشی برای حل مشکل دارید چرا پنهان میکنید؟ در یک کنفرانس علمی برای کارشناسان تفسیر کنید که چگونه معضل کاهش تولید حل میشود؟ مدل و آمار و ارقام و نرمافزار بیاورید و شیرفهممان کنید. به عنوان یک کارشناس برای بار چندم در این نوشتار تأکید میشود که هیچ برنامه فنی مناسبی پشت این شوهای تبلیغاتی نیست وگرنه بدنه فنی از خدایش است که پشت پروژههای فنی و کاربردی وزارت نفت بایستد و برایش کت بکند. اما هیهات از ذرهای بحث فنی و کارشناسی.