مشکل اصلی ناتراژی انرژی در سیاست خارجی است، باید به یک کشور معمولی تبدیل شویم!

مشکل اصلی ناتراژی انرژی در سیاست خارجی است، باید به یک کشور معمولی تبدیل شویم!

گفت و گو : امیرعباس امامی

"شهریار عامری" فارغ التحصیل دکترای مهندسی عمران و محیط‌زیست از دانشگاه مک گیل کانادا، استاد دانشگاه کنکوردیا کانادا و پژوهشکده محیط‌زیست دانشگاه امیرکبیر و در حال حاضر مشاور کمیسیون‌ انرژی، کمیسیون توسعه پایدار و کمیسیون مسئولیت اجتماعی اتاق بازرگانی ایران، معتقد است در ایران نه‌تنها دوران توسعه پایدار نداشتیم، بلکه درکی هم از توسعه پایدار نداریم. توسعه پایدار به‌طورکلی برمی‌گردد به بحث توسعه در غرب که از سال های 1970 به بعد با دست به دست هم دادن بالا رفتن جمعیت و بالا رفتن سرانه مصرف انرژی ایجاد شد.با زیاد شدن فشار توسعه روی منابع در معنی توسعه تحولی پیدا شد و تعبیر پایداری به معنای محدودیت مصرف منابع به توسعه اضافه شد. این امر نهایتا منجر به برنامه های گذار انرژی و به وجود آمدن اهداف توسعه پایدار در جهان شد. از همان سال های 1970 به تدریج سازمان‌های متعددی در این زمینه شروع به کار کردند. ولی ایران اصلاً وارد این بحث ها نشد. تا حدی که در برنامه پنجم از واژه توسعه پایدار کلمه پایدار را حذف کردند و در برنامه هفتم کلاً کلمه توسعه را هم حذف و نام برنامه را به پیشرفت تغییر دادند. گفتگوی سردبیر ماهنامه دنیای انرژی را با این کارشناس حوزه انرژی و محیط زیست پی می گیریم:

یم

 اگر بخواهیم از کلمه پیشرفت استفاده کنیم، این پیشرفت در چه گذر تاریخی اقتصاد کشورمان مسیر اوج داشته و در چه زمانی به حضیض رسیده است؟

نکته‌ای که باید در نظر گرفت، فرایند کل این ماجرا است. زمانی که شما به برآیند پیشرفت نگاه می‌کنید باید ابزار مقایسه‌ای داشته باشید. وقتی‌که ما راجع به مسائل توسعه پایدار یا محیط‌زیست یا انرژی یا گذار انرژی صحبت می‌کنیم، مدیرانی که در رأس امور هستند ابراز می کنند که این اتفاقاتی که در دنیا میافتد به ما ربطی ندارد، ما تحریم هستیم و تحریم‌ها را دور می‌زنیم و راهی پیدا می‌کنیم؛ اما من یک مقایسه در قالب دو تا جدول دارم که این جداول را همیشه در اول صحبتم ارائه می‌دهم. یکی مربوط به سال ۱۹۷۶ و دیگری مربوط به سال ۲۰۲۳ است. هر جدول رتبه‌بندی GDP کشورها رانشان می‌دهد. در سال ۱۹۷۶ در این رتبه‌بندی ما با 68 میلیارد دلار تقریباً در صفحه اول بودیم و بالادست ما سوئیس بودکه آن هم حدود 68 میلیارد دلار سهم جی دی پی داشت. سه کشور عربستان سعودی با ۶۴ میلیارد، لهستان با ۵۸ میلیارد و ترکیه با ۵۱ میلیارد دلار پس از ایران قرار داشتند. در سال 2023 ما و همه این کشورها به صفحه دوم رفته‌ایم با این تفاوت که کشورهای ترکیه، عربستان سعودی، لهستان و سوئیس با حدود یک تریلیون دلار بازهم کنار هم قرار دارند و بعد از آن‌ها ۲۰ کشور دیگر و بعد ایران. درواقع GDP ما بر اساس آماری که بر اساس دلار نیمایی خودمان به جهان می‌دهیم و نه بر اساس دلار بازار تقریباً یک‌سوم GDP ترکیه است؛ یعنی ما برفرض محال اگر هرسال ۸ درصد رشد بکنیم و این اعداد هم درست باشند ۳۰ میلیارد دلار حجم اقتصادمان بزرگ‌تر می‌شود که این معادل ۳ درصدِ رشد اقتصاد ترکیه یا عربستان سعودی است.

آیا حاکمیت نسبت به این وضعیت تولید ناخالص ملی مخاطراتی دارد؟

ابداً. اتفاقاً در چند سال اخیر که سیستم یکدست شده بود و حتی در دوره ریاست احمدی‌نژاد این ذهنیت وجود داشت که آمارها لازم نیست آن‌قدرها هم دقیق باشند. در جهان، آماری که دولت‌ها می‌دهند حیثیت آن‌هاست و اصلاً شوخی ندارند که با آن‌ها بازی کنید، ولی در ایران این موضوع به‌تدریج سهل‌تر گرفته شد. ما می‌توانیم با ساختن آمارهای موفقیت و با خوش‌بینی‌های عجیب‌وغریب، این مسئله که اقتصاد ما یک‌سوم ترکیه شده است را پوشش دهیم. متأسفانه مدیران دولتی ترجیح می‌دهند که بیشتر مسائل را توضیح دهند تا اینکه واقعاً برنامه‌ریزی و حل کنند، امیدواریم در دولت آقای پزشکیان شاید یک راهکارهای جدیدی اجرایی شود.

این بحث روند خصوصی‌سازی که از سال ۸۴ ایجاد شد آیا به نظر شما توانست در بحث توسعه پایدار کمکی بکند و یا اینکه اگر همچنان اقتصاد ما دولتی بود بهتر بود؟

اول یک نکته خدمت شما عرض کنم که بیشتر از ۸۵ درصد از کل اقتصاد جهان در اختیار بخش خصوصی است و یک بخش عمده‌ آن‌هم در شرکت‌ها، مؤسسات و سازوکارهای کوچک اقتصادی است و دولتی نیستند. مثلاً بودجه دولت در آمریکا کمتر از ۱۰ درصد حجم کل اقتصاد این کشور است. در ایران این نسبت درست برعکس است. قبل از انقلاب می‌گفتیم این نسبت 80 به 20 است؛ یعنی دولت ۲۰ درصد بود اقتصاد بخش خصوصی ۸۰ درصد. بعد از انقلاب این نسبت برعکس شد. آخرین آماری که اتفاقاً آقای دکتر پدیدار ارائه می‌کردند و از منبع داخلی هم بود که اصلاً باورکردنی نیست، سهم بخش خصوصی هفت درصد از کل اقتصاد کشور شده است. پس می‌بینیم عملاً بخش خصوصی با خصوصی‌سازی به‌جایی نرسیده است. آقای محمود کاشانی که فرزند آقای کاشانی معروف هستند، در یک سخنرانی درباره مسئله خصوصی‌سازی گفتند که وقتی شما خصوصی‌سازی را به عهده نیروهای نظامی می‌گذارید، به مثابه این است که شما بخواهید حکومت شوروی را سرمایه‌داری بکنید ولی مدیریت آن را به استالین بسپارید. نظر ایشان کلاً این بود که کاش خصوصی‌سازی در ایران اصلاً انجام نمی‌شد؛ یعنی در اقتصاد دولتی شما لااقل می‌دانستید باکی طرف هستید، ولی به اسم خصوصی سازی، خصولتی سازی باعث شد که مسئولیتی که از دولت طلب می شد حالا سرگردان بماند و متأسفانه این درست انجام نشد. مثل بسیاری از قوانینی که در ایران وجود دارد، ازجمله در بحث انرژی دو قانون بسیار خوب داریم. یک قانون اصلاح الگوی مصرف انرژی و یک قانون هدفمندی یارانه‌ها که این دو قانون مکمل هم هستند. این ها بسیار قوانین پیشرفته و خوبی بوده و راهکارهای خیلی خوبی ارائه داده‌اند اما آن چیزی که اجرا شد با آن چیزی که واقعاً قرار بود اتفاق بیفتد بکلی فرق دارد. در مورد قوانین خصوصی‌سازی هم همین‌طور است.

نقش اتاق‌های بازرگانی در همراهی با حاکمیت به چه شکلی بوده است؟ آیا طی این مدت اتاق‌های بازرگانی توانسته‌اند در تصمیم سازی و تصمیم‌گیری‌ها حضور موثری داشته باشند؟

وقتی به تاریخ مراجعه می کنید، می‌بینید وقتی‌که انقلاب شد کلاً اتاق بازرگانی منحل شد. بعد از دوره ای کوتاه، سه نفر آقایان بازاری از جمله آقای خاموشی پیش حضرت امام رفتند و عنوان کردند که ما این را درست می‌کنیم و ایشان چون این افراد را متعهد می شماردند اجازه دادند که این دفعه اتاق بازرگانی با شکل تازه‌ای شکل بگیرد. اتاق بازرگانی در زمان قبل از انقلاب در حال رفتن به سمت صنعتی شدن، معدن و ... بود؛ اما بعد از انقلاب اتاق بازرگانی بیشتر به سمت تجارت و بخصوص تجارت محصولات کشاورزی رفت و کسانی بیشتر در آن نقش داشتند که پسته، فرش و ... صادر می‌کردند در نتیجه اتاق گرایش سنتی پیدا کرد. چون از بازار آمدند و اتاق بازرگانی را گرفتند. بازار چنان الفتی با مسائل صنعتی نداشت. این موضوع تا سال‌ها در اتاق باقی ماند. در حال حاضر تلاش‌هایی می‌شود مبنی بر اینکه اتاق بازرگانی در خصوص بخش صنایع و معادن و کشاورزی بازتر فکر کند. در شرایط حاضر کمیسیون توسعه پایدار و محیط‌زیست و همچنین کمیسیون انرژی در اتاق بازرگانی داریم که نسبت به گذشته که نقش حاشیه‌ای داشتند، کمیسیون‌های بسیار قدرتمندی هستند و آن‌قدر قدرت دارند که مثلاً از وزیر نفت درخواست پاسخگویی در اتاق بازرگانی داشته باشند. درواقع روند پیش رو مثبت است. ولی ایراد کار اینجاست که دولت معمولاً برای تصویب قوانین شورا تشکیل می‌دهد و در آن شورا خود دولت پیش‌بینی می‌کند که از کدام سازمان ها نماینده‌ای حضور داشته باشد، اما در خصوص نماینده از اتاق بازرگانی بسیار منت گذاشته می‌شود و یک نماینده آن‌هم در حد ناظر شرکت می کند و این یک فاجعه است، تصمیماتی که برای بخش خصوصی گرفته می‌شود و بخش خصوصی باید آن را انجام بدهد به‌وسیله همین شوراها و کارگروه‌های صددرصد دولتی گرفته می‌شوند. اما اینکه اتاق بازرگانی چه نقشی در این میان دارد عرض می‌کنم که اتاق بازرگانی می‌تواند یک نقش بسیار سرنوشت‌ساز و مؤثری در اقتصاد کشور داشته باشد، اما متأسفانه اصلاً مجاز نیست و این امکان در اختیارش گذاشته نشده است. خیلی از اقتصاددان‌ها اذعان دارند که اقتصاد دولتی نابود و رو به زوال است. برای گذار از اینگونه اقتصاد، باید قدم‌های بلندی برداشته شود که متأسفانه ابزارش در دستان اتاق نیست.

اقتصاد خصولتی باید در طی یک دوره حداقل ده‌ساله به بخش خصوصی واقعی واگذار می‌شد. چرا در عمل چنین اتفاقی نیفتاد و شاهد رشد فزاینده این بخش اقتصادی کشور بودیم؟

چین می‌توانست الگوی بسیار خوبی برای ترانزیشن از اقتصاد دولتی به اقتصاد خصوصی باشد. اقتصاد ایران چندین مشکل دارد. یکی اینکه اصلاً تعریف ندارد یعنی ما نمی‌دانیم سوسیالیستیم؟ سوسیال لیبرال هستیم؟ یا مثلاً نئولیبرال؟ هرکدام از اقتصاددانان ما یک برچسبی به اقتصاد ایران می‌زنند. چون در یک جاهایی ما دائم یارانه می‌دهیم، فقرپروری می‌کنیم و اقتصاد توزیعی داریم و در یک جاهایی این‌قدر کاپیتالیست هستیم که اصلاً باورکردنی نیست. برای مثال ما از املاک مالیات نمی‌گیریم. کجای دنیا چنین رویه ای دارد؟ در آمریکا که مهد سرمایه داری است، مالیات‌های کلان بابت املاک گرفته می‌شود. ما در ایران حتی از خریدوفروش طلا مالیات نمی‌گیریم. این دیگر نهایت سرمایه‌داری ست. از طرف دیگر بخش عمده‌ای از سرمایه‌های کشور بین مردم توزیع می‌شود. مهم اینجاست که همه این تصمیمات توسط دولت گرفته می‌شود. در دنیا دولت نقش رگولاتور را بازی می‌کند. به سازمان‌های رگولاتوری پروبال می‌دهد و یک کنترل خیلی ملایمی از بیرون دارد و اجازه می‌دهد بخش خصوصی خودش کار را پیش ببرد. در ایران دولت در حال رقابت مستقیم با بخش خصوصی است. بخش خصوصی را سرکوب می‌کند. برایش قوانین محدودکننده می‌گذارد و هر بار که پول ندارد از آن مالیات می‌گیرد و باز ضعیف‌ترش می‌کند. از طرف دیگر دولت امکان اقتصاد آزاد جهانی را به بخش خصوصی نمی‌دهد. یکی از مشکلاتی که در اتاق وجود دارد این است که با توجه به اینکه بخش عمده‌ ی کار اتاق‌های بازرگانی در جهان مربوط به تجارت بازرگانی با کشورهای دیگر است، ما چون امکان تجارت آزاد با جهان را نداریم اتاق بازرگانی ایران مجبور شده هرروز درون‌گراتر بشود و در نتیجه حجم کار و تاثیر گذاریش محدودتر شود. این است که واقعاً وقتی می گوییم که اقتصاد دولتی داریم، یعنی هم منابع در اختیار دولت است هم تصمیم‌ را سرمایه دار و مدیر کمپانی نمی گیرد بلکه اشخاصی حقوق‌بگیر دولتی تصمیم می گیرند، اشخاصی که نابودی اقتصادی ایران و بهتر و بدترشدن آن برای آن‌ها تفاوتی ندارد چون در هر حال حقوقشان را می گیرند. حتی چین کمونیست هم این موضوع را فهمیده که وقتی انگیزه‌های درستی درزمینه اقتصادی ندارید، نمی‌توانید تصمیمات درستی در مورد اقتصاد بگیرید. بخش خصولتی هم که منافع و منابع را می‌برد به آینده فکر نمی‌کند و سرمایه‌گذاری برای آینده‌ نمی‌کند بلکه منابع را برای اهداف کوتاه مدت استفاده می‌کند. به‌هرحال ما می‌توانستیم از کشورهایی که از این گذار عبور کرده‌اند یاد بگیریم. ما بیشتر مسیرمان متأسفانه به سمت کره شمالی هست.

در حال حاضر وضعیت ناترازی موجود در حوزه انرژی و احساس خطر و آلارمی که وجود دارد تا چه میزان می‌تواند شرایط را به نفع بخش خصوصی پیش ببرد که آن‌ها نقش پررنگی در اقتصاد کشور داشته باشند؟

بخش خصوصی نقشی در این ناترازی نداشته است. یک سری نیروگاه‌ها و پالایشگاه‌های ما خصوصی شده و از دولت طلبکار هستند، ولی درواقع هیچ‌کدام به شکل واقعی خصوصی نشده اند. ما اصلاً الگویی در ایران پیاده نکردیم. یکی از دلایلش هم عدم ثبات مدیریتی است. یعنی هر آنچه دستاورد یک مدیر هست، یک مدیر دیگری که سرکار می‌آید کاملاً همه‌چیز را تغییر می‌دهد. بخش خصوصی در ناترازی نمی‌تواند هیچ نقشی داشته باشد چرا که سرمایه‌گذاری‌های که ما باید در انرژی انجام بدهیم، سرمایه‌گذاری‌های شرکت‌های بزرگ انرژی در جهان است. مشکل اصلی ناتراژی انرژی در ایران در سیاست خارجی است؛ باید به یک کشور معمولی تبدیل شویم. یک کشوری در اندازه و ابعادکشورهای مشابه. ما نه تنها اقتصادمان یک‌سوم عربستان سعودی شده، بلکه در صندوق‌های ارزی همین کشورهای اطراف خلیج فارس سه تریلیون دلار پول ذخیره شده است و در صندوق ارزی ما هیچ پولی نیست. درهای مملکت ما باید کاملاً باز بشود وتبدیل به یک کشور معمولی در دنیا بشویم. مخارجمان پایین بیاید. دنیا باید ما را این‌طوری ببیند تا قصد سرمایه‌گذاری کند. ما یکی از بهترین کشورهای دنیا برای سرمایه‌گذاری هستیم. درحال حاضر پول‌های فراوان غیرفعالی در دنیا هست که آرزو می‌کنند در ایران سرمایه‌گذاری کنند.

اگر قرار باشد بحث گذار انرژی در مملکت ما با توجه به همین ناترازی، اتفاق بیفتد به نظر شما می‌تواند این گذار انرژی به ناترازی کمک بکند؟

یک درک عمومی که در بخشی از جامعه و فضای دانشگاهی وجود دارد این است که ما باید انرژی‌های تجدید پذیر را گسترش بدهیم، چرا که برای استفاده از انرژی خورشیدی زمین‌های خیلی خوبی داریم و پتانسیل خیلی خوبی هم در باد داریم. این‌ها مسائلی است که خیلی زیاد روی آن‌ها تأکید می‌شود و صحیح هم هست؛ اما نکته اساسی گذارِ انرژی اینست که دارد چهره جهان را تغییر می دهد. این کار قبلا هم بارها اتفاق افتاده از جایگزین کردن چوب با زغال سنگ یا از زغال‌سنگ به نفت. در هر حال گذار انرژی چهره ژئوپولیتیک جهان را تغییر خواهدداد. همه بده بستان‌های اقتصادی تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. موضوع مهم این بحث این است که این زمینه های تحول آیا توانسته است جایگاه و نقشه راه ما را هم در جهان نشان دهد؟ ما کجای جهان هستیم. برنامه و نقشه ما چیست. گذار انرژی باعث شده است استانداردهایی در دنیا شکل ‌بگیرد و بر اساس این تغییرات چهره سرمایه‌گذاری‌ها، بورس‌ها و ... همه در حال عوض شدن است، اما ما در کوزه هستیم و اصلاً دنیا را نمی‌بینیم. چون ساختار مدیریتی کشور و ساختار حکمرانی از کسانی که GDP ما را یک‌سوم کرده‌اند مسئولیت‌خواهی نمی‌کند. در مورد گذار انرژی هم متأسفانه من زیاد امیدوار نیستم که این موضوع درست درک بشود و معلوم شود که جایگاه ما مثلاً در ۱۰ سال آینده در جهان به چه صورت است و این نکته ایست که ما باید بیشتر راجع به آن پافشاری کنیم.

مجلس شورای اسلامی و تمهیداتی چون برنامه ششم و هفتم توسعه در رویکرد توسعه ای کشور سهمی داشته اند؟

ایراد بزرگ اینگونه راه حل ها در این است که برنامه‌ها نوشته می‌شوند بدون اینکه در خصوص عدم اجرای برنامه های قبلی کندوکاو و یا آسیب شناسی شود . تا زمانی که به این سؤال جواب داده نشود اصلاً هیچ برنامه‌ای نباید نوشته شود. باید بررسی شود که اصلاً چرا برنامه پنجم و ششم به آن بلاها دچار شد. من به این شکلی که الآن وجود دارد امیدواری به این برنامه ندارم.

اجازه بدهید راجع به کاپ صحبت کنیم. اینکه ایران در چند کاپ اخیر حضور پیدا نکرده و اگر هم حضور پیدا می‌کند به‌صورت مهمانان دولتی هستند و عملاً بیننده و شنونده هستند و هیچ دخل و تصرفی در معاهدات ندارد، درحالی‌که امارات سال گذشته در کشور خودش که یک کشور نفتی است آن را برگزار می‌کند. نظر خود را در این مورد بفرمایید.

در طول شش هفت سال گذشته برگزاری کاپ، نقش بخش خصوصی در این کنفرانس‌ها بیشتر شده است. درکنفرانس کاپ 21 که در سال 2015 در پاریس برگزار شد، چند تصمیم اساسی‌ گرفته شد و یکی از موضوعات مهم این بود که کربن را به‌عنوان یک واحدی که قابل تجارت باشد قانونمند کردند. در تفاهم‌نامه پاریس ۱۹۵ کشور در بحث‌های گوناگون حضور پیدا کردند. ۱۹۲ کشور تفاهم نامه مطرح شده را امضا کردند و سه کشور امضا نکردند. سه کشور عبارتند از یمن، لیبی و ایران. یمن و لیبی نه به خاطر اینکه موافق نبودند بلکه آن‌ها اصلاً یک حکومت شناخته‌شده واحد ندارند. ما تنها کشوری در جهان هستیم که تفاهم‌نامه را امضا نکرد. درکشورهایی مثل فیلیپین، بنگلادش و حتی مالزی یک وزارتخانه برای این نوع تعاملات وجود دارد. برای اینکار کشورهای غربی سازوکاری درست کرده‌اند که کشورهای درحال‌توسعه به آن‌ها ملحق شوند. این‌ها موضوعات مهمی است که در دنیا در حال دست‌به‌دست شدن است. ما اصلاً در هیچکدام از اتفاقات حضور نداریم و از پتانسیل‌هایی که در جهان وجود دارد استفاده نمی‌کنیم و از مخاطراتی که بعداً به سرمان خواهد آمد آگاهی نداریم. در کاپ دبی ۸۵ هزار نفر شرکت کردند که سهم ما در این کنفرانس پنج نفر بود . دراتاق بازرگانی برای تغییر این نگاه، یک خیزشی شکل‌گرفته که ما این دفعه در کاپ آذربایجان حضور جدی‌تری داشته باشیم.

چرا در جریان تصمیم سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌های حاکمیت، به‌طور مثال قرارداد کرسنت، شرایط آن‌طور که باید، به سمت تأمین منافع ملی پیش نمی‌رود؟

 منافع ملی موضوع مهمی است. منافع ملی اصولاً در ایران درست تعریف نشده و مدیران دولتی نمی‌توانند منافع ملی را تأمین کنند، به‌خصوص که ما در ایران دچار یک ملوک‌الطوایف اداری هستیم یعنی وزارتخانه‌ها و سازمان‌های گوناگون در حال رقابت و سرکوب همدیگر هستند. یک مطلبی که باید خیلی به آن توجه شود این است که سازمان‌های اداری ما آن‌قدر نیرو در استخدام دارند که کارآمدی و بهره‌وری آن‌ها به‌شدت افت کرده. تصمیمات ملی نیاز دارد که چند تا ارگان کارآمد و بهره‌ور باهم همکاری کنند تا بتوانند یک کاری را پیش ببرند درحالی‌که در ایران هرکدام از این ارگان‌ها بیمار هستند و با همدیگر هم در تعامل نیستند. خب این خیلی کار را مشکل می‌کند. اصلاح سیستم اداری که بتواند آن‌ها را باهم همراه بکند خیلی کار مشکلی است.

در بحث مصرف انرژی همچون گاز و برق و ... چه عواملی دخالت دارند؟ آیا واقعاً مصرف‌کننده در این موضوع تأثیرگذار بوده یا نه؟

بله بسیار تأثیرگذار بوده. مصرف‌کننده فقط به مصرف‌کننده خانگی اطلاق نمی‌شود. ما در صنعت خیلی زیاد انرژی مصرف می‌کنیم. مثلاً بر اساس استانداردهای جهانی ما در صنعت فولاد حدوداً ۳۰ درصد بیشترگاز مصرف می‌کنیم، البته اخیراً گاز ارزش پیدا کرده است ولی برای سالها مفت در نظر گرفته می شد. اینکه قیمت‌ها بسیار تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز هستند حرف بسیار درستی است هم در بخش خانگی و هم در هر جای دیگر. ما اگر الآن همین‌جایی که نشستیم پول برق درست‌وحسابی می‌دادیم این چراغ‌ها اینجا روشن نبود. ما دائم دچار یک تعابیر عجیب‌وغریب فرهنگی هستیم که گمان میکنیم مصرف کردن حق ماست. این هم تقصیر کسانی ست که ما را تربیت نکردند که بفهمیم تولید و یا مصرف چیست و چه‌کاری باید بکنیم و چه‌کاری نباید بکنیم. راه‌حل مسلماً یک راه‌حل ساده مثل بالا و پایین بردن قیمت‌ها نیست، بلکه یک راه‌حل بسیار پیچیده، چندین وجهی با فاکتورهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و تخصصی انرژی است.

۸ آبان ۱۴۰۳ ۱۶:۵۹
ماهنامه دنیای انرژی شماره 60 |
تعداد بازدید : ۱۲۷